۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه

بدون عنوان


چقدر می ترسم. از همه چیز می ترسم. از همه ی اتفاقایی که ممکنه بیفته. از اینکه پشیمون شم، پشیمون شی. از اینکه حواست بهم نباشه. حرفات یادت بره. یادت بره چقدر دوستم داری. یادت بره چقدر طول کشید تا اینطور شد. می ترسم برات معمولی بشم. به چشمت نیام یه روز. ولی چاره ای نیست. گاهی باید زندگی رو سپرد به دل... «اين‌ نيست‌ بلایی‌ كه‌ سپر داشته‌ باشد»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر