۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه

بهار 63


قسمت هایی از کتاب:
چه انتظاری داشتم. چرا دکتر دقیقن باید بفهمن چه مرگم است؟ این دلیل نمی شود که چون در دانشگاه یک نفر مثل خودش براساس کتابی که یک نفر مثل خود او نوشته و گفته که نشانه های مرض امثال من چیست او بتواند مرا درک کند.

من خیانت می کنم. به خودم خیانت می کنم، همه ی آدم ها خیانت می کنند بعد می گرندن برایش دلیل پیدا می کنند. اما من به سختی دلیل پیدا می کنم و به راحتی ردشان می کنم.

نمی دانم تو بودی، سما بود یا میترا. اما خیلی وحشتناک بود. مساله این بود که کسی کنارم نخوابیده بود. دستم را دراز کرده بودم تا کسی را در آغوش بگیرم. سیگار که تمام شد نمی دانستم چه کار باید بکنم. باید بروم توی رختخواب و سعی کنم دوباره بخوابم؟ سیگار دیگری آتش می زدم؟ می نشستم بو فراز و فرود موسیقی برامس گوش می دادم تا صبح شود؟ واقعن نمی دانستم چه کار باید بکنم.

بهار63، مجتبی پورمحسن، نشر چشمه، 2200 تومن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر