۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

صمیمیت


حس شناخته شدن. اینکه ببینی کسی تو رو می شناسه خیلی لذت بخشه. این حس هرچی پیچیده تر  باشی یا زندگیت زوایای پنهان بیشتری داشته باشه کمتر بهت دست می ده. به خاطره همین حسه لذت بخشه که ما اسرارمون رو به دیگران می گیم. البته دلایل دیگه ای هم ممکنه داشته باشیم مثل کم کردن درد و رنجمون ولی این احساس شناخته شدن به ما یه جور منحصر به فردی می ده که به وسیله ی دیگری یا دیگران تایید شده.
 قتی کسی حرفی می زنه یا کاری می کنه که نشون می ده من رو می شناسه ارزشش برام خیلی بیشتر میشه. یه دلیلش حتمن اینه که من مثل هر آدم دیگه ای خودم رو دوست دارم یا اصلن خودخواهم اما یه دلیل مهم ترش اینه که می فهمم اون آدم دوست داشتنش واقعی تره چون توجهش به دیگری (که اینجا من هستم) زیاده. اما باز این حس وقتی دوطرفه باشه یه حس و حال دیگه ای پیدا می کنه که ما بهش میگیم صمیمیت. دوستان صمیمی خیلی چیزها رو لازم نیست برای هم توضیح بدن یا از هم بپرسن، براشون واضحه. اینکه همچین آدمایی رو کنار خودم دارم یه موهبته. آدم هایی که به اندازه ی انگشت های یک دست هم نیستن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر