۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

داستان های ایرانی


به داستان های ایرانی علاقمند شدم و به جای پروپوزال نوشتن مشغول داستان خوندنم. کتاب «پاگرد» محمد حسن شهسواری خیلی به نظرم خوب بود. هم مضمونش و هم سیستم نوشتنش. کم کم دستم اومده که از داستان هایی بیشتر خوشم می آد که یه مقدار پیچیدگی داشته باشه نه  اینکه خیلی ساده شروع بشه و بره جلو. کتابی مثل «سورِبز» رو به دلیل سیستم نوشته شدنش انقدر دوست دارم. اینجور کتاب ها شعور خواننده رو به حساب می آرن. غیر از این کتاب هایی رو دوست دارم که باعث می شن فکر کنم و البته یه ته مایه ی سیاسی هم دارن. اینا هیچکدوم خودآگاه نبوده ولی وقتی به کتابای مورد علاقه ام نگاه می کنم می بینم این موارد کم و بیش توشون هست، مثل «عقاید یک دلقک»، «بار هستی»، «سمفونی مردگان» یا همین «سوربز». به هر حال بعد از خوندن «یوسف آباد خیابان سی و سوم» و «پاگرد» (البته این دو تا کتاب با هم متفاوتند کاملن ولی هر دو شعور مخاطب رو در نظر می گیرن و آدم هایی از جنس خودم رو می تونم تو این کتاب ها ببینم) به داستان ایرانی بیشترعلاقمند شدم، البته قبلش هم «فریدون سه پسر داشت» رو خونده بودم و خیلی برام جالب بود. یه دلیل دیگه ی جالب بودن این کتاب ها احتمالن اینه که در زمانه ی من اتفاق افتاده و من این آدم ها رو در دنیای واقعی می شناسم و دیدم، خصوصن اینکه من فضای رئال رو بیشتر ترجیح می دم.
یکی بیاد من و بلند کنه بشونه پای پروپوزال! گرچه به شدت سرما خوردم و فعلن خیلی به خودم سخت نمی گیرم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر